کتاب «تور تورنتو» به تازگی توسط انتشارات بنیاد فرهنگی روایت فتح منتشر و روانه‌ی بازار شده است. نویسنده‌ی کتاب در این اثر، عاشقانه‌های یک روز یک خانواده‌ی ایرانی را بیان می‌کند؛ دل دادن‌ها و دل بریدن‌ها از فرزندی که بعد از تیک‌آف هواپیمای ۷۵۲ به آغوش‌شان بازنگشت. او از خانواده‌ای می‌گوید که مفهوم واقعی «وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» را با گوشت و پوست‌شان درک کردند.

در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم: «معصومه دو بار از زیر آینه‌ قرآن ردش می‌کند. آب می‌ریزد پشت سرش. صدقه می‌دهم. امیرحسین می‌رود زنگ خانه‌ی همسایه را می‌زند. آقای فهیمی وقتی می‌فهمد راهی است به‌سختی از پله‌ها پایین می‌آید. صدا می‌زند خانمش قرآن بیاورد. می‌گیرد بالاسر امیرحسین. بعد دست می‌گذارد روی شانه‌اش و دعا می‌خواند و فوت می‌کند به سروصورتش. - آقای دکتر خدا پشت‌وپناهت!»