«روزهای پیامبری» ماجرای مردی که بار سخن بر دوش داشت چاپ شد
کتاب «روزهای پیامبری» در چهار فصل تنظیم شده و راوی زندگی غلامحسین حدادزادگان، کارمند بنیاد شهید قزوین، راننده آمبولانس پیکر شهدا و پیامرسان شهادت تعدادی از شهدای قزوین است.
حدادزادگان یکی از سختترین کارهای ممکن را در سالهای جنگ بر عهده داشته و در این کتاب از تجربیات خود سخن میگوید و روحالله شریفی با دقت و ظرافت آن را به رشته تحریر درآورده است.
روایتهایی که هرکدام حرفها دارند برای شنیدن از روزهایی که پر از اخبار تلخ و شیرین بود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ایستادم بالای تابوت خالیو. نگاهش کردم و برگشتم رو به کوه و فریاد زدم.
کجایی آقا عبدالله...با توام آقاجان. میشنوی؟
سکوت همه جا را گرفته بود. برف تا زانوی آمبولانس بالا آمده بود! در گردنه پرنده پر نمیزد. شاید پشت آن کوه بلند، قهوهخانه و بخاری هیزمیاش با سرما دست و پنجه نرم میکرد. تکیه کردم به ماشین و گفتم: «از بچگی همهاش فکر میکردم تا آخر عمر از جنازه میترسم. ببین! حالا دیگر نمیترسم. میمانم باهاشان حرف میزنم و میوه پوست میکنم. حالا از چیزی دیگر میترسم.