تجدد یا تحجر؟
وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.
قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحتاندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظهکاری گراییدهاند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاستبازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیلهبازی و نقابسازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحتاندیشیهای ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.
وزیر ارشاد اسلامی در این سخنان آنهمه صداقت دارد که در جایی میگوید:
ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی میشود خوب است. گاهی اشتباه میکنیم. اوّل فکر میکنیم خوب است، بعد میبینیم بد است و با آن برخورد میکنیم.
...و این صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثۀ فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود را حق مطلق نینگارند.
مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسینبرانگیز است و ما به خود اجازه میدهیم که بر قسمتهایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیۀ آنها به بحث بپردازیم. ایشان در همان آغاز در جهت «شناخت عالمانۀ واقعیتها» میگوید:
انقلاب ما با آنچه در دنیا میگذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت برمیخیزد.
و اما در عین حال، ایشان از غرب و یا به قول ایشان «جهان رقیب ما» غفلت نکردهاند و گفتهاند:
ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جاافتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز ـ غرب فکری ـ دارای اندیشه است، قرنهاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحلههای فکری مختلف سمبل آن است. مسئلۀ مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اوّلیۀ بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اوّلیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بهخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همۀ موانع برای انجامدادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.
سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اوّلیۀ بشر حقیقتی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همانطور که حجتالاسلام خاتمی فرمودهاند، طبع اوّلیۀ بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد ما لفظ «بدویت» بیشتر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلح یافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالیِ روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اوّلیۀ خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این «آزادی» به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر میشود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامۀ این گفتار وزیر ارشاد آن را معنا کرده است، مطلوب انسانهای بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدویت را بهمثابه متضادی برای مفهوم تمدن میشناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت ـ آنسان که مورد نظر ماست ـ نه در متضادِ تمدن بلكه متضادِ تعالیِ روحانی است. تعالیِ روحانی غایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را از دین و دینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است.
اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحالۀ ظاهر و باطن تمدنهای متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کرۀ زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بینالمللی، خواه ناخواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکۀ واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزشهای آن برای مردم سراسر کرۀ زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطرۀ این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظرگاهی که عرف جامعۀ غربی و غربزده است، به ما و اعمال و سیاستهای ما مینگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانههای ما بیشتر در دست اینهاست.
چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همۀ سیاستهای نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعۀ غرب سنجیده میشود هرگز نمیتوان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همۀ اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری مییافتند از کشور تاراند. نکتهای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر دادهاند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.
در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل میکند و اختیار را از کف انسان باز میگیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنسبازی، جلوهفروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتی خودکشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساختهاند که با آن میتوان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا و به تبع آن در جوامع غربزده ـ نوشتن و خواندن کتابهایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف(!) انجام میشود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغهای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکَند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه میآید امری کاملاً متعارف است. در غرب ـ و به تبع آن در جوامع غربزده ـ ساختن فیلمهایی که در آن خلاف عرف عمل نمیشود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل میبازد و این کار سه نوبت تکرار میشود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمیانجامد.
آقای خاتمی گفته است:
آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همۀ موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان ـ طبع اوّلیۀ انسان ـ تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.
و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم میکند و میگوید:
نظامی که ما عرضه میکنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب میشود. کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربیها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز برمیخیزد، از امکانات غولآسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیکها در جهت القای افکار خود سود میجوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.
پیش از آنکه به ادامۀ بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازۀ غربیها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگرچه شرایط امروز ما بهمراتب بهتر از این میبود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحثها ضرور مینمود چرا که ما تا جواب این سؤالها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوۀ مقابلۀ درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.
گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بیمرز هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که میتوانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجابها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبۀ فطرت... اگرچه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را بر این قرار دادهاند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت ـ یعنی عرف حیات غربی و غربزده ـ محقق میشود و حال که نمیتوان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همانطور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همۀ آنچه را که دشمن میخواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.
در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها میبینم، هرچند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترم ارشاد همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کردهام:
ـ حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کمتری برخوردار است. البته همانطور که عرض کردم طبع اوّلیۀ بشر به عالم حس نزدیکتر است و بنابراین، به متعلَّقات حواس ظاهری خویش بیشتر تمایل دارد. با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگرچه وسعت کمتری دارد، اما از عمق و ماندگاری بیشتری برخوردار است.
ـ دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدهاند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردهاند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از «مردم» گرفتهاند. این همان اشتباهی است که به نحوی دیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمدهاند. «عرف خاصِ» جامعۀ ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد. روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانههای دیگر بیشتر در اختیار اینان است، چرا که تجربۀ تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذراندهاند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره میبرند.
اما تجربیات این یک دهۀ بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعۀ ما از جای دیگری رهبری میشود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهۀ کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.
عرف روشنفکری «عرف عامِ» جامعۀ ما نیست. عرف عامِ جامعۀ ما منشأگرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمیپذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم در تحولات این دهۀ دوم بعد از پیروزی انقلاب کمتر شده و اگرچه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوۀ مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرتالناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد میتواند به فعلیت برسد. عرف عام همچون رودخانهای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که میجوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمیدهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم. هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم ایناناند که در هفتهنامهها و ماهنامهها و فصلنامهها قلم میزنند.
ـ اشتباه دیگرِ دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آمادۀ جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالطبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندیِ اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند.
دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایاتِ ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کرۀ زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سختتر خواهد شد و به جای فرار از آن ـ و یا فرار دادن مردم از آن ـ و پناه آوردن به شعار قلابی «نسل سوم»[1] در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک[2] در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشر همان تفکر نجاتبخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غربزده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.
و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرنها از صحنۀ حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جوابهای مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سالها طول خواهد کشید. وزیر ارشاد نیز نوشته است:
مشکل دیگر ما این است که اسلام قرنها از صحنۀ زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسانها برمیگردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینۀ موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سر و کار داریم. فقه نظم عملیِ رفتار فردی و جمعی را مشخص میکند. فقه مصطلح ما در این زمینهها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود...
و البته همانطور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است:
هر کس که این مشکل را نادیده بگیرد و مشکلات دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز میدارد.
باید توجه داشت اِشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن تأکید میورزند. اِشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی میکند و تلاشهایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار میگیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربۀ حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایۀ دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت میورزند.
نباید توقع داشت که مقابله با همۀ موانع و مشکلات ـ و مثلاً مقابله با نحلههای فلسفی معارض با دین ـ به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود. نطفۀ علم کلام در یک چنین مقابلهای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه ـ به معنای مصطلح ـ با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیشتری خواهد یافت و به معنای تحتاللفظی فقه[3] نزدیکتر خواهد شد. فقه در این معنای وسیعتر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیتالله مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. سادهانگاری است اگر بخواهیم معارضۀ فکری این شیخ شهید را با نحلههای فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزۀ مفهومیِ فقه مصطلح قرار دارد، بیارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمیآید. همواره در حوزۀ عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین ـ به معنای وسیع کلمه كه علم كلام و بخشی از تاریخ فلسفۀ دورۀ اسلامی را نیز شامل میشود ـ میسور و محقق گشته است و در حوزۀ عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همۀ مسائل بشر میدانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام میگردد. حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و میتواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل میتواند در انقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورتهای مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق مییابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.
بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرمودهاند، خلأ مبتلابهِ ما در نظم اجتماعی و روابط بین انسانها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص ـ هر چه هست ـ از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفهای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفۀ یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجههای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی میدهد و تا این مواجهه اتفاق نمیافتاد، حکمت نظریِ دین امکان نمییافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.
کسانی که کتاب «بررسی اجمالیِ مبانی اقتصاد اسلامی» را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیدهاند میتوانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین میتواند به معنای تحتاللفظی تفقه نزدیک شود. فیالمثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایهداریِ ماشینی را بهمثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیدهاند و نوشتهاند:
صِرف توسعه و تغییر کمّی ماهیت شیء را عوض نمیکند، مادام که منجر به تغییر کیفی نشود. به عقیدۀ ما مشخِّصۀ اصلی سرمایهداری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار میدهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعۀ آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است.[4]
صاحبنظران میدانند که همین مبنایی که شهید مطهری (ره) اتخاذ کردهاند میتواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغۀ عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان ـ که به نظر میآید دغدغۀ اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است ـ نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سرِ رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزشها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیدهاند و در جریان انقلاب پرورش یافتهاند، در مواجهه با روشنفکران ضد دین به اختراع نسلی دیگر ـ هرچند مندرآوردی و بیریشه ـ بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کردهاند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تکفیر میکنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز میدانند، و صراط عدل از میانۀ این دو پرتگاه و از بطن آن میگذرد.
وزیر محترم ارشاد اسلامی فقط به تحجر و عوامزدگی تاختهاند و از غربزدگی و تجدد سخنی به میان نیاوردهاند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که:
انقلاب ما آرمانهایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف میراند. زندگی ما نظم میخواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل میشویم.
فرمودهاند:
شاید آسانترین راه را انسانهای سطحی مطرح میکنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشۀ مخالف ما، نباید اجازۀ حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل میکند؟ ملاک سلیقۀ کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام اینگونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشههای دیگران میرفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنیتر میکردند.
بسیاری به صورت نادرست میپندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانالهای رسمی است و نباید هیچ اندیشۀ مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر میسازد.
شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرمودهاند:
در لیبرالترین حکومتها در جایی که علیه نظام توطئه میشود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.
اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظام نمیتواند بر تقویت تلاشهایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟»
مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که آتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و ناامن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمیکند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام میدارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت میاندازد.
از داهیانهترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفتوگو به زبان آوردهاند این است که:
ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمۀ این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترلشده باشد.
اما واقعاً همین استراتژی است که به منصۀ عمل درآمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را در کنترل دارند؟ آیا لازمۀ این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهۀ جامعه با آرای مخالفین، تلاشهای دوستانۀ مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمۀ مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفینْ آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آنگونه بسازیم که نسلهای جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟
ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال میدانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چالهای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت مییابد. دشمنان ما میگویند: «مشکل امروز ما غربزدگی نیست، عوامزدگی است.»
پی نوشتها:
[1]. ر.ك. به مقالۀ «حلزونهایی خانه به دوش» کتاب حاضر، ص 99. ـ و.
[2]. مستغرق. ـ و.
[3]. «فقه» به معنای دریافتن و فهمیدن است. ـ و.
[4]. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، حكمت، تهران، 1403 ق، ص 96. ـ و.