تعبیر شهید آوینی از جمهوری اسلامی
انقلاب اسلامی و شکلگیری شیوه جدیدی از حکومت سیاسی به نام «جمهوری اسلامی» سؤالات زیادی را در اذهان قرار داده است که تاکنون هم زوایای زیادی از آن مغفول مانده.
در ادامه تعبیر سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی را از این موضوع میخوانید.
شما در حال مطالعه بخشهایی از این کتاب هستید
جمهوری اسلامی یک تعبیر جدید در جهان سیاست
«جمهوری اسلامی» باوجود آنکه از چهل و چند سال پیش به این سو حکومت پاکستان خود را به آن منتسب میدارد، بدون تردید تعبیری کاملاً بدیع و بی سابقه است. خواهم گفت که «جمهوری اسلامی» همچون ثمره سیاسی انقلاب اسلامی ایران، مفهومی نیست که از انضمام این دو جزء جمهوریت و اسلامیت حاصل آمده باشد و بنابراین، با تحقق در رابطه این دو جزء با یکدیگر نیز قابل شناخت نیست. به عبارت روشنتر، «اسلامیت» در جهان امروز همچون صورتی از یک نظام حکومتی، تعریف ناشده و موهوم است، حال آنکه «جمهوریت» چنین نیست.
تجربههای سیاسی دنیای جدید، علیالخصوص در این سه قرن اخیر، تماماً در جهت و تبیین چگونگی حضور مردم در حکومتها بوده است و بنابراین ، در ترکیب «جمهوری اسلامی»، صفت اسلامیت نمیتواند به تبیین و تعریف بیشتر معنای این ترکیب مددی برساند و... خواه نا خواه آنچه در عمل پیش خواهد آمد و ضعیتی غیر مشخص چون حکومت پاکستان خواهد داشت که یکی از بدترین انواع دموکراسی است. گذشته از آنکه «جمهوریت» همان «دموکراسی» نیست و بنابراین، آنان که قصد دارند با استفاده از این تعابیر بیان مقصود کنند، بهتر است نخست در حدود این تعابیر و نسبت آنها با یکدیگر بحث کنند.
«جمهوری اسلامی» تعبیری نیست که از انضمام این دو جزء جمهوریت و اسلامیت حاصل آمده باشد و چنین دریافتی از همان آغاز بر یک اشتباه غیر قابل جبران بنا شده است. «جمهوری اسلامی» تعبیری است که بنیانگذار آن برای «حکومت اسلامی آن سان که دنیای امروز استطاعت قبول آن را دارد» ابداع کرده است و تعبیر جمهوری اسلامی اگر چه حد و رسم این نظام را تبیین میکند، اما در عین حال از اظهار ماهیت و حقیقت آن عاجز است. ذهن انسان امروز به مجرد مواجهه با تعبیر «جمهوریت» متوجه پارلمانتاریسم و انواع دموکراسی میشود و اما در مواجهه با تعبیر «اسلامیت» هیچ مصداق روشن و یا تعریف معینی نمییابد، چرا که اسلام، به مثابه یک نظام حکومتی، بر هیچ تجربه تاریخی از دنیای جدید استوار نیست. تجربه تاریخی صدر از اول نیز صورتی مدون ندارد و در نسبت با انواع نظامهای حکومتی در دنیای جدید تعریف نشده است.
دموکراسی به مثابه عبارتی موهوم
بگذریم از آنکه اگر حقیقتش را بخواهیم، تعبیر «دموکراسی» نیز کاملاً موهوم است و اگر در مواجهه با این تعبیر برای عقل متعارف پرسشی پیش نمیآید به آن علت است که بشر امروز مسیر فرهنگ غرب است و اسیر در نظام پیچیده فراگیری که به او اجازه نمیدهد بیرون از اعتبارات ذهنی و کاملاً انتزاعی دنیای جدید بیندیشد. برای مثال فقط به ذکر بخشی از مقدمه کتاب «مدلهای دموکراسی» نوشته دیوید هلد بسنده میکنم:
دموکراسی به معنی نوعی از حکومت است که در آن به خلاف حکومتهای مونارشی و اشرافی، مردم حکومت میکنند. «حکومت به وسیله مردم» شاید مفهومی عاری از ابهام به نظر آید، اما ظواهر همیشه گمراه کنندهاند و تاریخ اندیشه دموکراسی پیچیده و حاکی از دریافتهای متضاد است. عرصههای عدم توافق بسیار گسترده است و در واقع هر یک از اجزاء عبارت فوق، دشواریهای مربوط به تعریف را به همراه دارد. واژههای «حکومت» ، «حکومت به وسیله مردم» به چه معناست؟ اگر از ابهامات موجود در واژه «مردم» آغاز کنیم:
چه کسانی را باید «مردم» قلمداد کرد؟
چه نوع مشارکتی برای آنها در نظر گرفته شده است؟
شرایط مفروض برای هدایت به مشارکت کدامند؟
آیا انگیزه ها و ضد انگیزه ها ، یا هزینه ها و منافع مشارکت می تواند برابر باشد ؟
مرجع قدرت در جای دیگر است
دنیای جدید از هر لحاظ به مرجع و مقتدای خویش تمدن آتن مینگرد و در حیطه سیاست نیز نظریات سیاسی دنیای جدید با رجوع به دموکراسی آتنی صورت میپذیرد. لیبرال دموکراسی و مارکسیسم، دو صورت متفاوت از حکومت مردم هستند که البته هنوز هم این دو سه قرن تجربه تاریخی نتوانسته است کمکی به تبیین و تعیین مفهوم «مردم» بکند.
و اما موجد انقلاب اسلامی چیست و مرجع آن برای تشکیل حکومت کدام است؟ اگر علل موجد انقلاب اسلامی ایران هیچ یک از عللی نیست که انسان این روزگار را به تحرکات سیاسی و ایجاد انقلاب کشانده است ، آیا میتوان انتظار داشت که ثمره پیروزی انقلاب اسلامی یکی از حکومتهای شناخته شده دنیای جدید باشد؟ آیا این انتظار توقعی معقول است که ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای تشکیل حکومت به دولت شهر آتن در قرن پنجم قبل از میلاد بنگریم؟
حکومت اسلامی نه استبدای است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است
مسلم است که مرجع ما برای تشکیل حکومت نمیتوانست هیچ یک از تجربیات تاریخی بشر، جز حکومت مدینه در صدر تاریخ هجری باشد، چرا که موجد انقلاب اسلامی نیز، از لحاظ نظری، نظریه ولایت فقیه بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را در کتاب «ولایت فقیه» طرح و تفسیر کرده است. پس هنگامی که نه در علل نظری ایجاد و نه در مرجعیت تاریخی، فی ما بین انقلاب اسلامی و انقلابهای دیگری که در نیای جدید رخ داده است اشتراکی وجود ندارد، به طریق اولی نمیتوان انتظار داشت که این اشتراک در نظام حکومتی بر خاسته از انقلاب اسلامی پیدا شود.
همان طور که گفتم ، وجه تمایز و تفاوت نظامهای دموکراتیک را از غیر آن نباید در وجود پارلمان و یا تکثر قوای سه گانه پیدا کرد. پارلمان و نهادهای دیگر وسایطی هستند در خدمت عقل مشترک عمومی واعمال ارده همگانی، و اگر نه نفس قانون چیزی نیست که در غرب و در روزگار جدید ابداع شده باشد و زمینه وجود مجالس شورا و نهادهای مجزای اجرایی و قضایی در همه اعصار تاریخ بشری وجود داشته است.
در کتاب «ولایت فقیه» نیز حضرت امام خمینی (ره) بعد از بیان ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، آنگاه که به تبیین وجوه تمایز این نظام از دیگر حکومتها میپردازد، با صراحت بر همین امر تأکید میورزند: «حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست... حکومت اسلامی نه استبدای است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است.»
حقیقت جمهوری اسلامی نه تنها در دنیای جدید یعنی در دنیایی که از رنسانس به این سو و با نفی دین و دینداری تعین و تشخص مییابد بلکه در دنیای قدیم نیز جز در حکومت مدینه سالهای اول تا دهم هجرت فرصتی برای ظهور نیافته است. سنت دنیای قدیم اگر چه با رویکرد به ادیان اساطیری، شرک آمیز و یا وحیانی تحقق یافته، اما باز هم این تجربه تاریخی که حقیقت دین در صورتی از یک نظام حکومتی ظاهر شود انجام نگرفته است. شریعت صورت متنزل حقیقت دین است و تصور حکومت دینی بر این تصور مقدماتی مبتنی است که تشریعی دین حائز شمولیتی است که حیطه سیاست را نیز شامل شود... و این عین واقعیت است.
معنای «عینیت سیاست و دیانت»
«عینیت سیاست و دیانت» به این معناست که تحقق دین ضرورتاً با تحقق نظام حکومتی خاصی که ثمره آن است ملازم است. چگونه است که این حکم فی المثل درباره صورت عبادی دین کاملاً بدیهی است و کسی توقع نمیبرد که دینی را بپذیرد اما به فرایض عبادی ملازم با این قبول گردن نگذارد ، اما درباره صورت سیاسی دین این حکم همین قدر بدیهی به نظر نمیآید؟ چرا چنین است؟