تمدن اسراف و تبذیر
نگرشی که انسان امروز نسبت به خود و جهان یافته است اینچنین اقتضا دارد که او خود و نیازهای مادیاش را اصل بینگارد و همۀ عزم و همت خویش را در جهت برآورده ساختن این نیازها متمرکز کند، و از آنجا که بشر، مادام که در محدودۀ حیوانیِ وجود خویشتن توقف دارد و بر عادات خود غلبه نکرده است، تنها حوائج مادی است که او را به جانب خود میکشد، این توهم رخ نموده که نیازهای مادی بشر دارای اصالت است، حال آنکه اینچنین نیست. علامۀ شهید مطهری (ره) در کتاب «جامعه و تاریخ» بعد از بیان این حقیقت که «اصل تقدم ماده بر روح و تقدم جسم بر روان و اصالت نداشتن نیروهای روانی و ارزشهای روحی و معنوی، از اصول اساسی ماتریالیسم فلسفی است»[1] و رئالیسم[2] که روش فلسفیِ اسلام است بالعکس به روح و نیروها و نیازهای آن اصالت میدهد، میفرمایند:
انسان لااقل در وجود اجتماعی خویش، دوگونه نیاز دارد. نیازهای مادی از قبیل نیاز به نان و آب و مسکن و جامه و دوا و امثال اینها. نیازهای معنوی از قبیل نیاز به تحصیل دانش و ادبیات و هنر و تفکرات فلسفی و ایمان... سخن در اولویت و تقدم این نیازها است که کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟... نظریۀ تقدم نیازهای مادی بر آن است که نیازهای مادی اولویت و تقدم دارند و این اولویت و تقدم تنها در این جهت نیست که انسان در درجۀ اوّل در پی تأمین نیازهای مادی است و آنگاه که این نیازها تأمین شد به تأمین نیازهای معنوی میپردازد بلکه خاستگاه نیازهای معنوی، نیازهای مادی است و نیازهای مادی سرچشمۀ نیازهای معنوی است.[3]
نقطۀ مقابل این نظریه، نظریۀ اصالت نیازهای معنوی است. طبق این نظریه هر چند در فرد انسان نیازهای مادی از نظر زمانی زودتر جوانه میزند و خود را نشان میدهد، چنانکه از حال کودک پیداست که از آغاز تولد در جستوجوی شیر و پستان مادر است، ولی بهتدریج نیازهای معنوی که در سرشت انسان نهفته است میشکفند، به طوری که در سنین رشد و کمال انسان نیازهای مادی خویش را فدای نیازهای معنوی میکند. به تعبیر دیگر، لذتهای معنوی در انسان هم اصیل است و هم نیرومندتر از لذتها و جاذبههای مادی[4].
قصد ما در این قسمت از کتاب، بحث در اطراف نیازهای مادی و معنوی انسان نیست و این مهم را به مباحثی که إنشاءالله در باب فقر و عدالت اجتماعی عنوان خواهد شد وا میگذاریم، بلکه مراد ما بیان این نکته است که صرفاً غرایز مادی و نیازهای جسمانی نیست که بشر امروز را به سوی این تمدن فاسد که بعضی از غربیها، خود آن را «تمدن اسراف و تبذیر» نام نهادهاند، کشانده است.
رجوع این مطلب به نتیجهای است که در پایان فصل گذشته عنوان شد، مبنی بر اینکه آرمان توسعهیافتگی از اصالت دادن به رشد اقتصادی و غلبۀ اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشر زاییده شده و آنچه باعث شده تا بشر غربی برای اقتصاد اینچنین مقام و اهمیتی قائل باشد مادهگرایی و نسیان حق است.
بشر در تمام طول تاریخ از نیازهای مادی و غرایز حیوانی برخوردار بوده است و بهراستی جای این سؤال وجود دارد که چرا بعد از هزارها سال زندگی بر کرۀ زمین، بشر در قرن هیجدهم میلادی پای در عصر تمدن صنعتی میگذارد؟ چرا؟ آیا در قرون گذشته بشر به تأمین نیازهای مادی و غرایز حیوانی وجود خویش اهمیتی نمیداده است؟ چطور ممکن است؟ مگر اعتقاد عام بشر امروز در مغربزمین بر این نیست که انسان ـ معاذالله ـ از نسل میمون است؟ اگر این نظریه را بپذیریم، لاجرم غرایز حیوانی و نیازهای مادی بشر در گذشته از شدت و حدّت بیشتری برخوردار بوده است.
نه! ما این توهمات را نمیپذیریم؛ معتقدات مکتبی ما در زمینۀ تاریخ و تمدن بر مبانی دیگری استوار است که در فصلهای آینده ـ با توفیقات الهی ـ مفصلاً مورد بحث قرار خواهد گرفت (هر چند در ادامۀ کتاب همین مباحث به مناسبتهای مختلف و به صورتی پراکنده طرح میشود.) جواب این است که بشر همواره از نیازهای مادی و غرایز حیوانی برخوردار بوده، اما آنچه که در قرون اخیر در این زمینه رخ داده است، از دو جهت با همۀ تاریخ تفاوت و تباین دارد:
1. هرگز بشر برای حیوانیت و نیازهای مادی وجود خویش قائل به اصالت نبوده است.
2. بشر امروز در مغربزمین، در برابر ارضای شهوات و تبعیت از اهوای خویش هیچگونه محدودیت اخلاقی یا مقیدات مذهبی نمیشناسد. البته بیان علل تاریخی ظهور تمدن حاضر و وجوه تمایز این عصر از سایر اعصار حیات بشر نیاز به فرصت وسیعتری دارد ـ که إنشاءالله در آینده پیش خواهد آمد. بشر حتی اگر برای حوائج مادی خویش هم قائل به اصالت باشد، تا آنجا که خود را از محدودۀ مقیدات اخلاقیِ مذهبی خارج نکرده است به سقوط کامل دچار نمیشود و در این سطح وسیع که در قرن حاضر شاهد آن هستیم، به اتراف و اسراف و تبذیر گرایش پیدا نمیکند. مهمترین علتی که جامعۀ غرب را به اتراف و اسراف و تبذیر کشانده است، همین است که ارادۀ او را در جهت ارضای شهوات و تبعیت از غرایز و اهوای خویش هیچ چیز جز قراردادهای اجتماع محدود نمیکند.
پیش از آنکه به ادامۀ این بحث بپردازیم، برای آن گروه از خوانندگانی که ممکن است در این مطلب که اسراف و تبذیر صفت ذاتی تمدن حاضر است شک داشته باشند، شواهد و مصادیقی را که میتواند مؤید این مدعا باشد ذکر میکنیم.
در کتاب «هشدار به زندگان»[5] نوشتۀ «روژه گارودی»[6] آمده است:
ما چگونه در حال مردن و میراندنِ نوع بشر هستیم؟ و این کار را چگونه با مصرف همهگونه منابع انرژی، داریم انجام میدهیم؟ و چگونه کرۀ زمین را داریم غیر قابل زندگی میسازیم؟
انرژی و منابع زمین در طول میلیونها سال در دل خاک نهفته و ذخیره شده است. ما [غربیها] به غیر حق ادعا کردهایم و مدعی هستیم که حق داریم همۀ این انرژی و منابع زیرزمینی را در طی یک نسل به هدر دهیم. همچنین، هشتصد سال است که انسان از ذغالسنگ مستخرج از دل زمین استفاده میکند ولی نیمی از آن را در طی سی سال اخیر مصرف کرده است! و نیز نیمی از میزان مصرف نفتی را که انسان از آغاز کشف و استخراج آن به کار برده است تنها در طی ده سال اخیر سوزانیده است!
اگر همۀ مراکز هستهیی را که قرار است ساخته شود بر پا سازند، در طی بیست سال آینده، ذخیرۀ «اورانیوم» زمین از میان میرود. همچنین اگر منابع جدیدی از نفت و اورانیوم کشف و استخراج شود، در صورتی که میزان مصرف این دو ماده بهصورت کنونی ادامه یابد، خطر پایان یافتن این دو منبع و سقوط وحشتناک همه چیز با آن، تا چند سال دیگر بیشتر طول نخواهد کشید...
جنگلهای جهان نیز در معرض خطر نابودی است. یکسوم درختان موجود در جنگلهای جهان به سال ١٨٨٢ که در حدود دو میلیارد هکتار جنگل را پوشانیده بود، در سال ١٩٥٢ بریده و مصرف شد. این جنایت در حق طبیعت و محیط زیست آدمی، پیوسته ادامه یافته و افزایش هم پیدا کرده است: در هر دقیقه، بشر امروز، بیست هکتار جنگل را از میان میبرد. خمیر لازم برای کاغذ روزنامۀ «نیویورک تایمز» در روز یکشنبه که شمارۀ فوقالعاده دارد و هشتاد درصد صفحات آن فقط اعلانات است، مستلزم قطع درختان پانزده هکتار از جنگلهای کاناداست. برای چاپ نسخههای عادی این روزنامه در هر روز، کاغذی لازم است که از قطع درختان شش هکتار از جنگلهای کانادا به دست میآید...[7]
در کتاب «تنها یک زمین»[8] میخوانیم:
هنگامی که به مواد مورد مصرف صنعت توجه میکنیم، با این اشکال بزرگ روبهرو میشویم که معلوم نیست ذخایر این یا آن مادۀ مهم، چقدر است و تا چه مدتی بهدستآوردنی است. مثلاً مادۀ مهمی چون کانۀ آهن را در نظر میگیریم که فعالیتهای صنعتی آدمی به مدت سه تا چهار هزار سال بر آن استوار بوده است. از سال ١٩٥٠ به این طرف مصرف سالانۀ آهن چهار برابر شده است، و از این مقدار ٨٥ درصد در کشورهای پیشرفته بوده است. اگر این نرخ افزایش ادامه یابد، بر اساس برآوردهایی که شده است، تا سال ٢٠٠٠، مقدار ١٧ میلیارد تن از آن مصرف خواهد شد و فقط ٨٨ میلیارد تن دیگر باقی میماند. این محاسبه نشان میدهد که کانههای آهن در اواسط قرن بیست و یکم بهکلی تمام خواهند شد.[9]
رنه دومن در کتاب «خیالپردازی یا نابودی» نوشته است:
تفاوت میان سوختها و مواد معدنی ما که از درون قشر خاکی کرۀ زمین بیرون کشیده میشوند با تولیدات کشاورزی و دریایی و جنگلی در این است که گروه دوم به مدد نیروی بیکران خورشید هر سال تجدید میشوند. اگر فرض کنیم که منابع معدنی قابل استفاده پنج بار بیش از آن باشد که تاکنون شناخته شده... و همچنان اگر فرض کنیم که مصرف جهانی با همین نرخ سالهای اخیر افزایش یابد، باید بدانیم که همۀ ذخیرۀ طلای ما پس از ٢٩ سال پایان میگیرد. در ضمن مصرف صنعتی این فلز را نباید از یاد بریم: مصرفی که لنین آن را دستکم گرفته بود زیرا میخواست همۀ مستراحها را از طلا مفروش سازد. و به همینسان ما ٤١ سال دیگر جیوه، ٤٢١ سال نقره، ٤٨ سال مس، ٤٩ سال گاز طبیعی، ٥ سال نفت و روی، ٥٥ سال آلومینیوم، ٦١ سال قلع، ٦٤ سال سرب و غیره خواهیم داشت. تنها زغال (١٥٠ سال)، آهن (١٧٣ سال) و کوبالت و کُرم میتوانند از یک سده تجاوز کنند، اما هرگز به دو سده نمیرسند.[10]
همین نویسنده در جایی دیگر میگوید:
در پیشبینیهای سازمان خواروبار کشاورزی، اگر به سال ١٩٦٧ آبیاری با ١٤٠٠ میلیارد متر مکعب ٧٠% آب مصرفی جهان را جذب میکند، به سال ٢٠٠٠ که مصرف دو برابر خواهد شد، تنها ٥١% را خواهد گرفت زیرا شهرها، صنایع و معادن مصرفشان را با سرعت بیشتری افزایش میدهند. با آهنگ کنونی پیش از سال ٢٠٥٠، بشر دچار کمبود آب خواهد شد ولو اینکه از اسراف و تبذیرهایی که گاه در زمینۀ آبیاری فوقالعاده زیاد است، جلوگیری شود...
در کتاب ارزشمند «کوچک زیباست» جدولی ذکر شده که نشاندهندۀ درصد مصرف ایالات متحده به کل مصرف جهان است. بر طبق این جدول آمریکا ٤٢% کوبالت، ٦٣% گاز طبیعی، ٣١% گروه پلاتین، ٣٣% مس، ٤٠% مولیبدنیوم، ٣٣% نفت و ٣٨% نیکل جهان را مصرف میکند و تنها در یک یا دو قلم فوق تولید ایالات متحده خودکفایی دارد.[11] نتیجهای که در پایان این جدول ذکر شده، بسیار دردآور است:
با توجه به میزان مصرف کنونیِ منابع و افزایش پیشبینیشدۀ نرخهای مصرفی در آینده، اکثریت بزرگ منابع مهم و تجدیدناشدنی جهان حداکثر تا ١٠٠ سال آینده دوام خواهد داشت.[12]
شوماخر میپرسد:
یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تأمین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد جمعیت جهان مصرف میکند، تنها در صورتی میتواند کارآمد خوانده شود که در زمینۀ تأمین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش، و هماهنگی به توفیقهای عظیمی نایل آمده باشد. تصور نمیکنم تأکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از نیل به چنین توفیقهایی ناتوان بوده...[13]
شکی نیست که با توجه به محدودیت منابع، ادامۀ توسعۀ صنعتی و اقتصادیِ قطب استکباری جهان تنها در صورتی ممکن است که آن نیمۀ دیگر جهان در فقر و گرسنگی مطلق زندگی کنند، و به قول شوماخر، با یک ملاحظۀ ساده درمییابیم که رشد نامحدود مادی در یک جهان محدود امری محال است. بحث تفصیلی در اطراف این مهم را به مباحث مربوط به فقر و عدالت اجتماعی و مسئلۀ گرسنگی وا میگذاریم.
شواهد و مصادیقی که ذکر شد تنها به میزان مصرف انرژی و مواد معدنی اختصاص داشت، حال آنکه مطلب به همین جا ختم نمیشود؛ روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» نمونههای دیگری از اعماق فاجعه را ذکر کرده است: در مورد اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مواد غذایی، تنها ذکر دو نمونه کافی است، دو نمونهیی که بسیار هم سر و صدا به راه انداخته است: در سال ١٩٧٤ مجتمع اقتصادی اروپا (CEE) دویست و بیست و پنج میلیون فرانک فقط خرج از میان بردن میوهها و سبزیهایی کرد که بیم آن میرفت بهای میوه و سبزی را در بازار پایین بیاورد! در فرانسه در همان سال و به همین دلیل (چه دلیلی!) برای حفظ به اصطلاح بازار، دویست و پنجاه هزار تُن سیبزمینی را از بین بردند! در ایالات متحدۀ آمریکا، تهیهکنندگان شیر، ده میلیون تن «لاکتوسروم» یا شیر رقیق را (گویا سالانه) دور میریزند، و حال آنکه مادۀ «پروتئینی» موجود در این شیر، اگر خشک شود، میتواند هشت میلیون نفر را تغذیه کند. در فرانسه، یک کارخانۀ پنیرسازی معمولی، هر روز حدود دویست تُن از این ماده را دور میریزد در صورتی که اگر خشکانده شود، دوازده تن مادۀ مغذی از آن به دست میآید.[14]
در شواهدی که ذکر شد، غلبۀ اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری بهخوبی جلوهگر است و این در حالی است که ما ذکر رابطۀ فیمابین تولید و مصرف را به آینده وا گذاشتهایم و از آن سخنی به میان نیاوردهایم.
چه علتی باعث شده است تا بشر غربی اعمالی اینچنین را برای خود مجاز بشمارد؟ وقتی ارادۀ بشر را در جهت ارضای شهوات و اهوای خویش هیچ چیز محدود نکند، انسان در مسیر تمتع از لذایذ دنیایی به آنچنان زیادهطلبی و تکاثری دچار میشود که از آن باید به خدا پناه برد. بشر غربی از آنجا که برای وجود انسان قائل به حقیقتی غایی نیست و به حیوانیت بشر اصالت میدهد، برای اهوا و تمایلات حیوانی خود نیز هیچ محدودیتی جز قراردادهای اجتماعی نمیشناسد و قراردادهای اجتماعی را نیز صرفاً به منافع فردی باز میگرداند.
علامۀ شهید مطهری (ره) با اشاره به افکار راسل میگوید:
همین جناب راسل[15]... چون هیچ ریشهای برای اخلاق اجتماعی قائل نیست جز منافع فرد، میگوید اخلاق اجتماعی در واقع نوعی قرارداد است که افراد با یکدیگر میبندند زیرا همۀ افراد این مطلب را کاملاً درک میکنند که حفظ بهتر منافعشان در این است که حقوق و وجود یکدیگر را رعایت کنند.[16]
و البته ما در بحث از مبانی فکری و آرمانی دموکراسی بار دیگر با تفصیل بیشتر به همین مطلب خواهیم پرداخت. آنچه که فعلاً و مناسبتاً، لازم است ذکر شود این است که در تمدن غرب قراردادهای اجتماعی ـ و به تعبیر خودشان قانون ـ جانشین اخلاق شده است و سعی بشر غربی در این است که با اصالت دادن به قوانین مدنی و مقررات اجتماعی از اخلاق مذهبی و شریعت بینیاز شود؛ یعنی به عبارت بهتر، جامعهای بسازد که در آن هیچکس نیازی به خوب بودن نداشته باشد، و در عین حال که هیچکس التزام اخلاقی در برابر وجدان خویش ندارد، همه بتوانند بدون تجاوز به حقوق یکدیگر از حداکثر آزادی و ولنگاری برای ارضای شهوات حیوانی و تمتع از لذایذ مادی برخوردار باشند ـ و الحق بهترین نظام سیاسی که میتواند اهداف مذکور را تأمین کند، سیستم دموکراسی است.
برای اینکه به عمق فاجعهای که با این تمدنِ مبتنی بر اسراف و تبذیر در انتظار ماست بیشتر پی ببریم، شاید لازم باشد که هنوز شواهد و مصادیق دیگری ذکر کنیم.
پی نوشتها:
[1]. استاد شهید مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ص ٨٠ .
[2]. Realism
[3]. جامعه و تاریخ، ص 82.
[4]. جامعه و تاریخ، صص ٨٣ و 84.
[5]. Appel aux Vivants
[6]. Roger Garaudy
[7]. روژه گارودی، هشدار به زندگان، علی اکبر کسمائی، هاشمی، تهران، ١٣٦٣، صص ٣٤ و 35.
[8]. Only One Earth: The Care and Maintenance of a Small Planet
[9]. باربارا وارد و رنه دوبو، تنها یک زمین، محمود بهزاد و محمد حیدری ملایری، کتابهای جیبی، تهران، ١٣٥٢، ص ٢٢٩.
[10]. رنه دومن، خیالپردازی یا نابودی!، منیر جزنی، امیرکبیر، ١٣٥٣، تهران، ص 20.
[11]. کوچک زیباست، صص ٩٣ و 94.
[12]. کوچک زیباست، ص 94.
[13]. کوچک زیباست، ص 92.
[14]. هشدار به زندگان، صص ٤٨٥ و 486.
[15]. Bertrand Russell (١٨٧٣ـ1970)؛ نویسندۀ فلسفی انگلیسی؛ در سال ١٩٥٠ م. برندۀ نوبل ادبی شد. ـ و.
[16]. استاد شهید مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، صدرا، تهران، ١٣٧٥، ص 90.