ماجرای جالب نوشتن «ماه به روایت آه» درباره حضرت عباس (ع)
کتاب «ماه به روایت آه» را باید یکی از آثار ماندگار ادبیات داستانی و آیینی بدانیم. کتابی که به قلم زنده یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد نوشته شد و داستانی از زندگی و شهادت حضرت عباس علیه السلام را روایت میکرد.
یکی از نکات جالب درباره نویسنده فقید این اثر این است که ابوالفضل زرویی نصرآباد بیشتر با ادبیات طنز و نوشتن داستانهایی در این زمینه شناخته میشود، اما او در «ماه به روایت آه» داستانی متفاوت با کارهای پیشیناش نوشت و از قضا تبدیل به یکی از کتابهای شاخص درباره حضرت اباالفضل شد، اما نوشتن این رمان داستانی قابل توجه دارد که صادق کرمیار در یکی از جلسات "کوتاه با داستان" که 3 سال پیش برگزار میشد، روایت کرده است.
مروری بر این خاطره همزمان با سالروز ولادت حضرت عباس علیه السلام، آنهم در شرایطی که نویسنده "ماه به روایت آه" جان به جان آفرین تسلیم کرده است، خالی از لطف نیست.
کرمیار ماجرا را این گونه تعریف میکند: سیدمهدی شجاعی و ابوالفضل زرویی نصرآباد تازه با هم آشنا شده بودند؛ خاطرم هست در دومین جلسه آقای شجاعی به ایشان گفت «نظرت چیست یک رمان در مورد حضرت ابوالفضل بنویسی؟» زرویی سری تکان داد و گفت: «فکر میکنم.» بعداً یک موقعیتی پیش آمد و من و آقای شجاعی با هم تنها شدیم؛ به ایشان گفتم که «این چه پیشنهادی بود مطرح کردید؟ ابوالفضل نمیتواند رمان بنویسد و بهتر بود میگفتی که یک قصیده بنویسد. رمان نوشتن، کار او نیست و او هم رویش نمیشود به شما «نه» بگوید.»
مدتی گذشت و دوباره ابوالفضل را دیدم؛ از او پرسیدم که چه میکنی؟ گفت در حال مطالعه هستم تا آن رمان که آقا سید گفت را بنویسم. در جواب به او گفتم که «خیلی خودت را خسته نکن و اگر هم نشد، ایرادی ندارد. به جایش یک قصیده بگو.» او این حرف من را قبول نکرد. 6 ماه مطالعه عمیق کرد. تمام فکتهای تاریخی که در این کتاب وجود دارد، مبنای تاریخی دارد و میتوان آن را به یک سند موثق استناد داد. بعد از 6 ماه، شروع به نوشتن کرد و کتاب را نوشت.
یک روز به خانهاش رفتم و به من گفت که کتاب را نوشتهام؛ نظرت چیست؟ کتاب را خواندم و همانجا تمام کردم. به او گفتم «اصلاً فکر نمیکردم که بتوانی چنین کاری بنویسی؛ شاهکار است.» در پاسخ گفت که «شوخی میکنی و ... » واقعیت این است که من در حوزه ادبیات با کسی شوخی ندارم و اگر بد بود میگفتم که اصلاً چاپ نکن. ترکیب تخیل و مستند در کتاب تاریخی، کار بسیار دشواری است. خودم اعتراف میکنم که در کتاب "نامیرا" به آن اندازه که دلم میخواست، نتوانستم از پسش بربیایم اما ابوالفضل در کتاب "ماه به روایت آه" به خوبی از پسش برآمده بود. خاطرم هست که خیلی سریع، گوشی را برداشتم و خبر تمام شدن کتاب را به سید مهدی شجاعی دادم. بعداً فهمیدم که نگاه او بسیار درست بود که گفته بود رمان بنویس.