میعاد در لجن

شماره مطلب:
764
چهارشنبه 1400/04/9 10:27
نقد و تحلیل ساختار فیلم «دشت خاموش» به بهانه‌ی نمایش در سی و هشتمین جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر

میعاد در لجن

اگر مقید به تحمیل توالی زمانی بر رخدادهای زندگی بنا بر نظرگاه «پل ریکور» در کتاب سه جلدی «زمان و حکایت» باشیم، شیوه‌ی بیان آرام دوربین و نحیفی داستان در «دشت خاموش»، راهی منطقی برای نمایش فضای منجمد در زندگی کارگرانی است که در محل کوره‌پزخانه با خانواده‌ی خود سکونت دشواری را طی می‌کنند.

مرتضی اسماعیل دوست: تماشای فیلم «دشت خاموش» در سی و هشتمین جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر بهانه‌ای گردید برای تأمل بر ساحت روایت‌گری در سینما تا با کمی فاصله نسبت به قضاوت پیرامون سطح کیفی فیلمِ تحسین شده‌ی «احمد بهرامی» در بخش افق‌های هفتاد و هفتمین جشنواره‌ی جهانی ونیز، دریچه‌ای کوچک برای توجه به بیان تصویری در سینمای محتاطانه‌ی ایران گشایش یابد.

«دشت خاموش»؛ داستانی از غلبه‌ی تیرگی بر روزگار سرد عده‌ای کارگر در کوره‌پزخانه‌ای است که تحت مالکیت مادی و فکری شخصیتی به نام «آقاخان» به عنوان صاحبکار به سر می‌برند. فیلمبرداری به شیوه‌ی سیاه و سفید و انتخاب الگوی تصویری «سکانس پلان» در نگاه اول، بیانگر مواجهه با فیلمی به دور از شتاب‌های مرسوم در ارائه‌ی داستان می‌باشد و اگر براساس نظریه‌ی زیست شناسانه‌ی «لامارک»، فرم‌ها را زائیده‌ی رفتارها بدانیم، بیان تصویری فیلم «دشت خاموش» ناشی از انتخاب دیوارنمایی و بافت تاریک فیلم، به دور از هرگونه تزئین تحمیلی در راستای درونگاه به اغماء رفته‌ی شخصیت‌ها طراحی گردیده است. در واقع نمایش فضای لخت دیوارها و جدایی منازل دیداری و شنیداری، بازگوی خلاء وجودی انسان در چنین محیط دخمه‌ای است، هر چند نمایش «خلاء» در نگاه «دکارت»ی هم معنای واقعی نداشته و القای چنین فضایی خود به منزله‌ی رجحان تاریکی بر روشنایی است. با این گزاره‌ی فلسفی، نمایش تصویر شخصیت‌ها به پس‌زمینه رانده می‌شود و دیوارهای کاه‌گلی، ابزاری برای عشوه‌گری در غیاب حیات انسان به شمار می‌رود تا فیلمساز در تلاش برای این باشد که دیوار و فضای کاه‌گل را تبدیل به شخصیت کند. بدین گونه کارکرد نمادین کاه‌گل و کوره‌ی آجرپزی و سرشت غارت شده‌ی آدمی در عصر برده‌گی انسان در هوای سرمایه‌داری کارایی خود را نمایان می‌سازد و پیوستار زمان-فضای منعکس در روایت هر چند طی یک سکانس تکرارشونده مبنی بر خبر تعطیلی کوره‌پزخانه توسط «آقاخان» از دست می‌رود، ولی اَشکال بینابینی از توالی و هم‌کناری روایت در صحنه را به شکل منطقی همراستا با زیست شخصیت‌های جامانده از زندگی سامان می‌بخشد و القای فضای فشرده‌‌ای است که هم‌چون ایستایی نماها در امتداد زندگی به گِل نشسته قابل ردیابی است. در این میان، «صدا» گواه چیزی است که دوربین، نقاب بر رخسار آن بسته است و دیوارهای کاه‌گلی با مشابه‌سازی عناصر دیداری با شنیداری، سعی در نمایان‌سازی چهره‌ی تازه‌ای از واقعه دارد. این نقاب متحرک با درنظرگرفتن فضا، مرزهای قاب را درمی‌نوردد و خلاء وجودی شخصیت‌ها را مورد قرائت قرار می‌دهد تا توزیع فضای تصویری میان انسان و اشیاء تبدیل به یک فرم هندسی شود.

با این حال تضعیف روایت در فیلم «دشت خاموش» از بابت پرش‌های ناگهانی زمانی حادث می‌شود که فیلمساز با دستکاری غیرمعقولانه در ترکیب روایت‌گری فیلم و با اتخاذ شکست زمانی در بخشی از روایت داستانی، خمیرمایه‌ی ساختاری «دشت خاموش» را نادیده می‌گیرد، به نحوی که ناهماهنگی در ساختارهای زمان و فضا به دلیل تفاوت در زمان اجرای واقعی و زمان داستانی پدید می‌آید و موجب نقصان در روابط زمانی موجود در نظام ارتباطی درام می‌شود.

در پیگیری شاکله‌ی هویتی «دشت خاموش» می‌توان به تاثیرپذیری زیباشناختی از مکتب نئورئالیسم ایتالیا طی نشان دادن فضا رسید. از سویی تأکید بر اهمیت لوکیشن در طراحی «دشت خاموش» را متأثر از سینمای کیارستمی دانست. خوانش تصویری دیگر از فیلم «دشت خاموش» را می‌توان در نگره‌ی «ژیل دلوز» یافت، هنگامی که تحرک دوربین در برابر دیواره‌ها را تعبیری از تفکر این فیلسوف درباره‌ی کارکرد سه‌گانه‌ی تصویر قلمداد کرد، آن‌گونه که اتصال میان «تصویر-ادراک»، «تصویر-کنش» و «تصویر-تأثر» را به عنوان صور شکل‌دهنده‌ی فیلم مورد ملاحظه قرار می‌دهد.

حال اگر مقید به تحمیل توالی زمانی بر رخدادهای زندگی بنا بر نظرگاه «پل ریکور» در کتاب سه جلدی «زمان و حکایت» باشیم، شیوه‌ی بیان آرام دوربین و نحیفی داستان در «دشت خاموش»، راهی منطقی برای نمایش فضای منجمد در زندگی کارگرانی است که در محل کوره‌پزخانه با خانواده‌ی خود سکونت دشواری را طی می‌کنند. از سویی، الگوی ارتباطی برای روایت‌گری در فیلم «دشت خاموش» با انتخاب مجاری دیداری و شنیداری و تاکید بر صدای خارج از قاب به مثابه‌ی گفتار متن، تبدیل به سبکی گزارشی از ریخت‌شناسی آدم‌ها شده است. زیباشناسی قاب‌ها و انتخاب مسیر حرکتی دوربین، جدا از هنر فیلمبرداری «مسعود امینی تیرانی»، نمایشی از قرینه‌سازی میان نحوه تعامل دوربین با فضا و کیفیت زیست پرسوناژها دارد و فرم همنشینی را پدید می‌آورد که با وجود این که طی سکانس‌هایی به ورطه‌ی تصنع می‌افتد، اما در کل اتخاذ فرم روایی اثر، منطق باورمندی می‌آفریند. موجزنمایی حس و حرکت و تکرار موقعیت‌ها در تقارن با انجماد شخصیت‌هایی است که در انفعال و رخوت روزگار می گذرانند و تقطیع مناسب نماها موجب ریتم یکنواخت و متناسبی همراستا با سکونت داستان می‌باشد.

«دشت خاموش»، حکایت‌گر روایتی مستند بر جولان خاموشی‌ها در عصر فراموشی‌ها است و خشت‌ها و خطوط نشسته بر چهره‌ی دیوارها، خبر از پرپرشدن رنگ‌ها در مرده ریگ حیات آدمی می‌دهد، آن چنان که «نصرت رحمانی» در دفتر شعر «میعاد در لجن» سرود:

«کلمات گره‌اند. گرهی پشت گره، پشت گره، زنارند

دشنه‌ها دکمه‌ی سردستی پیروزان است

آه... خط جاری نیست   رنگ‌ها پرپر زد...»

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.
X