گفت و گو با «محسن اسلامزاده» درباره ابعاد شخصیتی «حاج نادر طالب زاده»
چهل روز از درگذشت «حاج نادر طالب زاده» گذشت اما یادش و ثمرات و نتایج ارزندهای که در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به جای گذاشت، از بین نخواهد رفت. برای مرور اثرات و ثمرات حاج نادر در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه، گفتوگویی با «محسن اسلامزاده» انجام شد تا نکاتی خواندنی از یکی از سرداران فرهنگی کشور به دست آید.
چه زمان و چگونه با نام و شخصیت «حاج نادر طالب زاده» آشنا شدید؟
اولین بار در بهار سال 1384 بود که تازه دوربین به دست شده و مستندی به نام «دژبان شرق» ساخته بودم. همزمان یک مصاحبه از آقای طالبزاده در یکی از مجلات خوانده بودم و خیلی علاقمند شدم که مستندم را به حاج نادر نشان دهم. تلفن ایشان را پیدا کردم. حتی یادم میآید که به حاج سعید قاسمی زنگ زدم که سفارش من را به حاج نادر بکند که قبول نکرد و گفت سر ایشان شلوغ است و من رو نمیزنم! دل را به دریا زدم و با حاج نادر تماس گرفتم و گفتم که علاقمندم فیلمم را ببیند. حاج نادر به من گفت که تماس میگیرد. آن زمان موبایل نداشتم و روزی در دفتر جنبش عدالتخواه دانشجویی نشسته بودم و تماسها را بررسی میکردم و دیدم که حاج نادر هم زنگ زده است و روی منشی تلفنی پیغام گذاشته. قرار گذاشتم که به دفتر ایشان بروم و من هم کِیس کامپیوتر را برداشتم و راهی دفتر ایشان شدم. آن زمان در حال مونتاژ سریال «بشارت منجی» بودند. مستند اول من ضعفهایی داشت و خیلیها تو ذوق من زده بودند. شرایط سختی داشتم. من قبلاً در کارخانه ریسندگی نخ کار می کردم و پدرم به من میگفت که اگر در فیلمسازی موفق نمیشوی دنبال کار دیگری باش! در دوراهی سختی بودم که به حاج نادر رسیدم.
واکنش حاج نادر نسبت به فیلم شما چه بود؟
برایم خیلی جالب بود که حاج نادر حتی با دقت تیتراژ انتهای فیلم را هم نگاه کرد. حاجی خیلی من را تحویل گرفت و از فیلم تعریف کرد. در بین صحبتهایش نکته کلیدی این بود که گفت: «تو منو به یاد سیدابراهیم اصغرزاده انداختی». آن روزها که سه چهار سال از شهادت سیدابراهیم اصغرزاده میگذشت، من عاشق او بودم و با برادرش هم آشنا بودم و این قیاس برای من خیلی جالب و امیدبخش بود. آن دیدار آنقدر انرژی داشت که سختی راه مستندسازی را برایم قابل تحمل کرد.
ارتباط شما با حاج نادر چگونه ادامه یافت؟
بعدها که حاج نادر برنامه «راز» را در تلویزیون راه انداخت، از مستندسازان جوان برای روایت موضوعات واقعی استفاده کرد. من یک روز حاجی را در فرودگاه امام دیدم و به ایشان گفتم که اگر روزی بخواهد درباره موضوعات سیستان و بلوچستان کار کند، من میتوانم کمک کنم. یک زمان که در چابهار انفجار انجام شد، با من تماس گرفتند و به برنامه «راز» دعوت شدم. همیشه روال حاجی این بود که قبل از اجرای برنامه، همه چیز را با افراد مرور میکرد و پاتوق این برنامهها هم منزل حاج نادر بود. ساعتها در این خانه بحث میکردند تا به نتیجه خوبی برای ارائه برنامه به مردم برسند. من چند همکاری با ایشان داشتم و این نوع کمک به حاج نادر، نقطه عطف دوم زندگی حرفهای من بود.
چه وجوه شخصیتی خاصی در حاج نادر طالب زاده وجود داشت؟
بعضی از چهرهها و شخصیتها را وقتی از دور میشناسیم و مصاحبهای از آنها میخوانیم، یک شخصیت دارند و وقتی به آنها نزدیک میشویم، شخصیت دیگری دارند ولی حاج نادر طالب زاده ظاهر و باطنش یکی بود. خیلی به مستندسازان کمک میکرد و برایم جالب است که این رفتار را تا آخرین روزهای زندگیاش داشت. حتی افرادی که آماتور بودند را چنان قوت قلب میداد و همراهی میکرد که ثمرات خوبی به دست میآمد. غیر از بچههای عمار که مورد توجه حاجی بودند، گروههایی هم بودند که تربیت شدگان حاجی بودند. در آموزش مستندسازی که حاجی برگزار میکرد، ارتباطات خوبی انجام میشد و افراد خیلی تحت تاثیر حاجی قرار میگرفتند.
درباره زندگی پُرفراز و نشیب حاج نادر چه نقطه نظری دارید؟
برای من شخصیت حاج نادر، هیچ نقطه ابهامی ندارد. حاج نادر هم مثل شهید آوینی که تحت تاثیر انقلاب اسلامی دچار تغییرات اساسی شد، زلزلهای در وجودش شکل گرفت که راه متفاوتی را در پیش گرفت. شهید آوینی دنیای روشنفکری را از گذشته میشناخت و کنارش گذشت، حاج نادر هم فضای غرب را خوب میشناخت و عطایش را به لقایش بخشید و تا آخرین نفسی که داشت، انقلابی باقی ماند و علیه رژیم صهیونیستی کار کرد.
اگر خاطره بازگونشدهای از حاج نادر طالبزاده دارید، بیان کنید.
یادم میآید در جمع هنرمندان فعال انقلاب و دفاع مقدس خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. حاج نادر در آن جلسه به پیشروبودن مستندسازان اشاره کردند و گفتند که مستندسازان هستند که میتوانند در زمینه های مختلف پژوهش کرده و ثمره آن را مستند کنند و به مسئولان جهت اجرای برنامههای مفید کمک کنند. حضرت آقا این نکات را یادداشت کردند و بعدها شبکه مستند راهاندازی شد. یکی از کارهای دیگر حاج نادر طالبزاده، برگزاری اجلاس افق نو بود. من این افتخار را داشتم که در سال 1397 در مشهد مسئولیت بخش رسانهای این برنامه را به عهده گرفتم و چند قسمت مستند به همراه بچههای مستندساز تولید کردیم. در آن روزها که بچه دومم تازه به دنیا آمده بود، به همسرم گفتم که اذان دم گوش بچه را حاج نادر بگوید. علیرضا را بردیم و حاجی تو گوش بچه اذان گفت. خاطره دیگری که یادم میآید در اختتامیه افق نو بود که پدرم هم حاضر بود و از حاج نادر که پدر معنویام بود، خواستم که در کنار پدرم عکس یادگاری بگیرند.