یادداشت «علیرضا داودنژاد»؛ کارگردان پیشکسوت سینمای ایران درباره «حاج نادر طالب زاده»
نزدیک به چهل سال قبل یک روز کلید انداختم و وارد خانه شدم و دیدم جوانی با موی روشن و چشم آبی و لباس بسیجی در سالن خانه ما روی زمین نشسته و به دیوار تکیه داده و با دیدن من مودبانه از جا برخاست و سلام کرد؛ متعجب میخواستم از او بپرسم شما که هستید و اینجا چه میکنید که صدای برادرم محمدرضا را از طبقه بالا شنیدم که او را با نام نادر طالبزاده معرفی کرد و از پلهها سرازیر شد.
محمدرضا که از قبل انقلاب سوابق چریکی در لبنان را داشت و با مرحوم محمد منتظری دمخور بود و از شروع جنگ هم در جبههها و رفت و آمد میکرد، شروع کرد با آب و تاب از این جوان رشید خوشسیما تعریف و تمجید کردن که چگونه زندگی مرفه در آمریکا را رها کرده و به ایران آمده و یکسره به خدمت در جبههها مشغول است و چه فیلمهای مستند بینظیری از سنگرسازان بیسنگر گرفته و اکنون مشغول تدوین آنهاست و با تحسین از پلانی تعریف میکرد که دوربین از دید راننده جادهای را نشان میدهد که بولدوزر در آن پیش میرود و در اطراف آن توپ و خمپاره منفجر میشود و راننده بیخیال میراند و نادر طالبزاده هم بیتشویش فیلم گرفته است.
او از تعریف کردنهای محمدرضا خجالت میکشید و با تواضع از او میخواست که کوتاه بیاید و ترجیح میداد از فیلم «خانه عنکبوت» من که به تازگی آن را دیده بود و پسندیده بود صحبت کند. این اولین دیدار من با او بود که باب آشنایی جالبی را به روی من بازکرد.
از آن تاریخ به بعد و در طول چند دهه من گاه و بیگاه و به مناسبتهای مختلف او را میدیدم و شاهد بودم که همچنان با همان تواضع و اخلاص اولیه به دنبال تحقق آرمانهایی بود که به آنها ایمان داشت. او از دور افتادن انقلاب از مسیر عدالت اجتماعی رنج میبرد و فاصله گرفتن مسئولین از سادهزیستی و خدماترسانی به محرومان را بر نمیتابید. یادش گرامی و روحش شاد.