وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند...
در شمارۀ دهم «کیهان فرهنگی»[1] به بهانۀ مصاحبه با تقی مدرسی، نویسندۀ ایرانیالاصل مقیم آمریکا، مطلبی دربارۀ «سلمان رشدی» و کتاب «آیات شیطانی» به چاپ رسیده که بسیار قابل تأمل است. مقالۀ مزبور بهگونهای به چاپ رسیده که در نگاه اوّل نمیتوان از محتوای آن آگاه شد؛ اسم تقی مدرسی جز در پیشگفتار ذکر نشده و تصویرش نیز نه در همان صفحۀ اوّل مقاله، بلکه در صفحۀ بعد و به صورتی که در نگاه اوّل قابل تشخیص نباشد، آمده است. خبرنگار پرسیده است: «اجازه بدهید دربارۀ سلمان رشدی نیز نظرتان را بدانیم.»
تقی مدرسی جواب میدهد:
من نظرم را در مقالهای دادهام که چند ماه پیش در واشنگتنپست به چاپ رسید. به نظر من، سلمان رشدی نویسندۀ بیاستعدادی نیست، ولی با اعتیاد مزمنی که به آرتیستبازیهای بچگانه و سرقت ادبی ـ مثلاً از مارکز ـ دارد، گاهی ارزش کارهایش را تا سطح ابتذال پایین میآورد. به نظر من شهرت جهانی آیات شیطانی بیشتر مربوط به مسائل سیاسی و مذهبی است تا ارزش ادبی آن. قبل از هیاهوی اخیر، اکثر نقدنویسهای معتبر اینجا آیات شیطانی را آش دهنسوزی به حساب نیاوردند. من هرچه کردم نتوانستم داستان را تا آخر بخوانم. به نظر من آثاری از این قبیل را باید بگذارند تا با «ثقل» ادبی به عمق درخورشان رسوب کنند.[2]
قصد ما از این نوشتار دفاع از فتوای معجزهآمیز حضرت امام خمینی (ره) دربارۀ سلمان رشدی نیست. اما همین که در داخل کشور نیز کار بعضی نشریات به چند و چون و چون و چرا دربارۀ این حکم کشیده، نشاندهندۀ واقعیت تأسفانگیز و بهشدت نگرانکنندهای است که در آخر این نوشتار بدان اشاره خواهیم کرد. دربارۀ گفتههای تقی مدرسی نیز مسئلۀ ما آن نیست که چرا این روشنفکر غربزدۀ مقیم آمریکا سخنانی از این قبیل گفته است، بلکه روی سخن ما متوجه این پرسش است که چرا مقالاتی از این نوع در نشریات ما به چاپ میرسد، آن هم در آستانۀ سالگرد صدور فتوای حضرت امام دربارۀ سلمان رشدی ملعون.
در گفتههای تقی مدرسی، مندرج در کیهان فرهنگی، تلویحاً در صورت مسئلهای که به صدور فتوای مذکور منجر شد ایجاد تشکیک میشود:
ـ هویت این کتاب را بهمثابه یکی از مظاهر توطئۀ گستردۀ استکبار جهانی علیه اسلام انکار میکند و به آن چون «یک اثر هنری از یک فرد نهچندان بیاستعداد» مینگرد.
ـ با انکار ارزش ادبی کتاب آیات شیطانی در اصلِ اهمیت موضوع تا آنجا که بتواند در خور توجهی اینچنین عظیم باشد ایجاد شک میکند و تلویحاً اذعان میدارد که اصلاً همین هیاهوهاست که به کتاب مزبور شهرت جهانی بخشیده است.
ـ بالأخره با کشاندن مسئله به درون مرزبندیهای نظام ارزشی دموکراسی، این چنین حکم میکند که بهتر است آثاری از این قبیل را بگذراند تا با ثقل ادبی به عمق درخورشان رسوب کنند.
تشخیص این مطلب که آنچه از دهان نویسندۀ مزبور بیرون آمده سخن استکبار جهانی است نیاز به هوشیاری بسیاری ندارد، گذشته از آنکه شهرت تقی مدرسی در ضدیت با انقلاب اسلامی بر هر که پوشیده باشد مسلّماً از دستاندرکاران نشریۀ کیهان فرهنگی پوشیده نیست. روز دوشنبه، ششم شهریور ماه همین امسال[3]، دربارۀ تقی مدرسی و رمان تازهاش «آداب زیارات»[4] گزارشی از رادیو آمریکا پخش شده که جملاتی از آن را نقل میکنیم:
زائری که در کتاب «آداب زیارت» (کتاب آخر تقی مدرسی که از سوی مؤسسۀ انتشاراتی داگلبرید در نیویورک منتشر شده است) ذکرش رفته، در سالهای جنگ ایران و عراق در یکی از حومههای تهران زندگی میکند. این بخش از شهر، محل زندگی تودههایی است که در این جنگ نیز همچون هر جنگ دیگری بسیاری از مقررات را نادیده میگیرند، بسیاری از سختیها را میپذیرند و آنچه را در فروشگاهها یافت نمیشود در گوشه و کنار خیابانها میفروشند. در این حومه طبقۀ متوسط حاکم است؛ طبقهای که زنان در آن قدرت غالباند و شوهرانشان را کنترل میکنند... در این رُمان یکی از زنان به نام «هلیبیا» نابیناست و چهرۀ زیبایش تقریباً مسطح شده است. پاسداران انقلاب به جرم نداشتن پوشش اسلامی، به رویش اسید پاشیدهاند[!][5] مردمان این محل قهرمانان جنگ نیستند و با مشاهدۀ هر حملۀ هوایی از جانب عراقیها روانۀ دهات اطراف میشوند. خویشان برخی از آنها مقیم ایالات متحده هستند و اینان در رؤیای مهاجرت به ینگهدنیا روز را به شب میرسانند. قهرمان رُمان «هادی بشارت» نام دارد. زندگی داخلی بشارت نیز خود مصیبتی دیگر است. شغلش را که تدریس در دانشگاه بوده از دست داده و همسر شاکیاش نیز بهسبب منع زنان از بازیگری در تئاتر خانهنشین شده است. پسرش در آمریکا کارواش دارد و... مهرداد رازی یکی از شاگردان وفادار بشارت است که او را همراهی میکند. وی از جمله جوانان ناآرام محل است که به یُمن تعالیم استاد به فرهنگهای باستان علاقهمند میشود و این اشتیاق آنچنان بالا میگیرد که به عشق دیدن خرابههای بابِل[!] داوطلب رفتن به جبهه میشود. به زودی شهید[!] دیگری به خیل شهدا افزوده میشود و حجلۀ دیگری برپا میگردد. مادر داغدیده و تیزهوش مهرداد به صورت یک کاراکتر کمیک ظاهر میشود. هنگامی که بشارت از مرگ به عنوان بخشی از زندگی یاد میکند، مادر مهرداد میگوید منظورتان چیست؟ اگر چنین است، من نه طالب مرگم و نه طالب زندگی. میخواهم دار و ندارم را به دلار صد تومان تبدیل کنم و بروم لوسآنجلس [!] و...
آیا بهراستی مسئله بدین سادگی است که شیطان از سوراخ سهلانگاری و تسامح ما به درون مجلهای خزیده است که تحت نظارت نمایندگی ولی فقیه است و یا موضوع را باید از این عمیقتر و وخیمتر دانست؟
شور و وحدتی که حکم تاریخی حضرت امام دربارۀ کتاب آیات شیطانی و نویسندۀ آن در میان مسلمانان جهان برانگیخته آنهمه گسترده و عظیم است که اثرات و برکات آن را جز در مقیاس تاریخی نمیتوان دید. استکبار جهانی برای مقابله با اثرات جهانی این حکم چه راهی در پیش دارد؟ بهترین راه برای دشمن آن است که با ایجاد شک در اصل مسئله، حکم را از روشنی و اتقان لازم خارج کند و از آنجا که اصولاً بشر امروز در سپهر جهانی تبلیغات غربی میزیَد و لاجرم با عقل دموکراسی زده میاندیشد، بهترین راه همین است که در بطن سخن تقی مدرسی نهفته است: تغییر صورت مسئله و لیبرالیزهکردن آن.
شأن قدسی فتوای حضرت امام، اذن چون و چرا کردن به هیچ کس نمیدهد و ما نیز نه در مقام دفاع، کـه در مقام تذکر، نکاتی چند را کـه در این شرایط لازم تشخیص دادهایم بـه عرض میرسانیم:
1. آنچه که زمینهای آماده برای نشر مطالبی از این قبیل فراهم میکند لیبرالیسم حاکم بر فضای فرهنگی و هنری کشور است. باید میان آزادیهای انسانی و لیبرالیسم تفاوتی آنسان که شایسته است قائل شد. در مواجهه با حکم حضرت امام، هویت حقیقی آزادیهای لیبرالیستی در دموکراسی غربی آشکار شد: «آزادی دین در غرب، نقابی است برای پوشاندن چهرۀ انکار دین.»
2. برای جلوگیری از غلبۀ لیبرالیسم باید با این تفکر مبارزه کرد که: «ما باید آنگونه حرکت کنیم که پسندِ دنیای امروز و مجامع بینالمللی است.» ضرورت ایجاد رابطه با دولتهای دیگر و مجامع بینالمللی اگر ما را بدانجا سوق دهد که بخواهیم معیار حرکت خود را پسند جهانی قرار دهیم، مسلم بدانیم که آنچنان با شتاب به درون چرخدندۀ سلطۀ سیاسی استکبار غرب بلعیده خواهیم شد که حتی استخوانهایمان نیز خرد خواهد گشت.
اگر تقی مدرسی میتوانست راهی به حقیقت پیدا کند هرگز این گونه نمیزیست و مصاحبهای که از او در «دنیای سخن»، شماره 23، به چاپ رسیده میتواند برای اهل تحقیق پنجرهای به تفکر منحطِ این نویسندۀ غربزده باز کند. ما باید به وظیفۀ خود عمل کنیم، چه مورد پسند استکبار و افرادی چون تقی مدرسی واقع بشود یا نشود. وقتی مبادی تفکر ما از غرب جداست نباید منتظر باشیم که نتایج عملی تفکرمان مورد تأیید آنها واقع شود و رسیدن به نقطهای که اکنون نشریاتی چون کیهان فرهنگی بدان رسیدهاند نقض اغراض اولیۀ ماست؛ یعنی اگر میخواستیم که نهایتاً خود را با پسندِ غرب و غربزدگان بسنجیم، دیگر چه داعیهای برای انقلابکردن وجود داشت؟
3. آیا ما نسبت به سرنوشت خویش بیتفاوت شدهایم و دیگر چشم از افق اسلام برگرفتهایم؟ حکمکردن در این باب از یک سو موکول به وجود معرفت کافی دربارۀ این جامعه است و از سوی دیگر موکول به وجود معرفت کافی نسبت به انسان و حقیقت وجود او.
رهبریِ آن جمعیت غالب از جامعۀ ما که نخست در انقلاب و بعد هم در جنگ تحمیلی منشأ اثر و مدافع ازجانگذشتۀ اسلام و آرمانهای والای حضرت امام بودهاند در کف روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و رسانههای گروهی نیست و تفاوت اساسی جامعۀ ما با جامعۀ غرب نیز در همینجاست. در اینجا نشر مطالبی چون مقالۀ مذکور در نشریۀ کیهان فرهنگی اگر با عکسالعمل شدید از جانب عموم مردم مواجه نمیگردد بدان دلیل است که اکثریت غالب جز با تلویزیون و نشریات یومیه، آن هم به صورتی محدود، رابطهای ندارند و باید دانست که اصلاً مسئلۀ آنها مسئلهای نیست که در نشریات فرهنگی و هنری بدان پاسخ داده شود. مخاطب این نشریات تخصصی، همانگونه که خود آنها نیز بر آن واقفاند، کسانی هستند که بیشتر از اکثریت غالب مردم مرتبط با سپهر آموزشی و تبلیغاتی استکبار جهانی و متأثر از آن بودهاند و لذا هرگز نباید پنداشت که چاپ چنین مقالاتی در نشریاتی چون کیهان فرهنگی، آدینه و دنیای سخن به معنای رویبرتافتن مردم از اصول اوّلیه و جاودان انقلاب اسلامی است. راهپیمایی مردم در بیست و دوم بهمن ماه سال 68 خود حکایتگر همین معناست.
و بالأخره:
وای بر ما اگر اجازه دهیم که روشنفکران وارث انقلاب شوند.
پی نوشتها
[1]. دی ماه 1368
[2]. قدما اسمش را گذاشته بودند «خوف و رجا»، کیهان فرهنگی، سال ششم، 10، دی ماه 1368، ص26. ـ و.
[3]. منظور سال 1368 است. ـ و.
[4]. تقی مدرسی، آداب زیارت، نیلوفر، تهران، 1368. ـ و.
[5]. برای کسانی که اکنون وضع خیابانهای شمال شهر تهران را میبینند، دانستن این نکته جالب است که تقی مدرسی اطلاعات لازم برای نوشتن رمان را از ضد انقلابیونی دریافت میکند که به آمریکا گریختهاند.